تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


جنبش زنان؛ چه شد که نیمه ی ساکت جامعه،بعد از این همه مدت، به یک باره فریاد زد؟

کم تر از دو هفته به روز جهانی زن،8 مارس، مانده.

تا به حال از خود پرسیده اید که چرا زنان این همه سال، ساکت بودند و به یک دفعه از حدود صد و خرده ای سال پیش، برای احقاق حقوق پایمال شده شان برخاستند؟ چرا طی این چند هزار سال خبر خاصی نشد؟

من این سوال را بارها پیش از این از خودم پرسیده ام و سعی کردم جوابش را پیدا کنم. البته جوابی که پیدا کرده ام، قطعا جواب کاملا همه جانبه و کاملی نیست و شاید فقط به چند بعد قضیه نگاه کند ولی به هر حال قصد دارم که آن را با شما اشتراک  بگذارم و البته نظرتان را بدانم؛ فقط قبل از آن بد نیست که خاطره ای در این مورد بیان کنم:

در کلاس های آیین نامه ی رانندگی ، استادی داشتیم که مرتبا وسط درس به حاشیه می رفت و با مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی شوخی می کرد و بچه ها را می خنداند.
 یک بار همان سوال یا در واقع لطیفه ی قدیمی که "باستان شناسان از کجا می فهمند که اسکلت باقی مانده از یک جسد متعلق به یک مرد است یا زن؟" را از کلاس پرسید  و پس از مکثی کوتاه گفت:" معلوم است! از میزان ساییدگی فک آن ها!" و سپس خنده ی حضار و ... .


سپس باز هم روی همین مسئله مانور داد و باز پرسشی کرد که نه حالا دور از شوخی واقعا چرا؟ واقعا چرا زن ها بیشتر از مرد ها حرف می زنند؟ کسی می داند؟ واقعا دلیل علمی دارد ها! دانشمندان دلیلش را پیدا کرده اند! کسی می داند؟ کسی مطالعه ای در این زمینه داشته است؟


اول کار، صحبت هایش را جدی نمی گرفتم، فکر می کردم که باز هم قضیه در حد شوخی ست و سرم را پایین انداخته بودم و توجهی نمی کردم ، اما کم کم دیدم که انگار راستی راستی قضیه دارد جدی می شود! فکر کردم به شوخی همه آن حرف ها در مورد دانشمند ها را زده ولی دیدم که نزدیک به سه بار سوالش را خیلی جدی تکرار کرد که واقعا کسی نمی داند دلیل علمی این تفاوت چیست؟


دست بالا کردم و سعی کردم به ساده ترین نحو ممکن ، برایش توضیح دهم که از منظر همان علمی که می گوید، بین مغز زن و مرد تفاوت خاصی وجود ندارد و این که اگر هم تفاوتی در رفتارشان دیده می شود مربوط می شود به ....


وسط حرفم پرید و گفت:" زن و مرد تفاوتی ندارند؟ از آن حرف ها بود ها! مگر می شود؟"
سعی کردم باز هم توضیح دهم که اگر تفاوتی می بینید، ربطی به ژنتیک و مغز و اصولا ذات زن و مرد ندارد، قضیه به فرهنگ و تربیت و محیط و....


باز هم وسط حرفم پرید و گفت : مثل این که جواب را نمی دانید، بگذارید خودم بگویم: طبق علم آمار ، جدی می گویم آمار موثق و کاملا علمی، زنان در روز برای آرامش خودشان به گفتن 4000 کلمه و مردان به 2000 کلمه احتیاج دارند!
و بحث بالا گرفت و بقیه هم وارد شدند، ولی شوکه کننده ترین چیزی که دیدم این بود که دو نفری که با من مخالفت می کردند خودشان خانم بودند! دلیلشان هم این بود که زن ها احساسی تر از مرد ها هستند و بیشتر به درد دل کردن و حرف زدن احتیاج دارند.


نمی دانم، شاید هم به این قضیه به چشم یک فضیلت نگاه می کردند ولی آیا خبر داشتند که سوای این که از این زاویه این تفاوت ها ممکن است فضیلت محسوب شود، در ابعاد وسیع تر جامعه، همین باورها و تفاوت ها، آن ها را در فعالیت های اجتماعی و اختیاراتشان محدود کرده است؟ می دانستند و از این قضیه دفاع می کردند؟ واقعا نمی دانم! شاید گاهی اوقات فرهنگ و باور عمیق تر از آن چیزی که فکر می کنیم در ما ریشه می دواند.

 بگذریم، برگردیم به سوال اول مطلب: "چه شد که نیمه ی ساکت جامعه، به یک باره فریاد زد؟"
در عین این که ممکن است کمی دور از ذهن باشد ولی شاید جوابش این باشد: "انقلاب صنعتی"

بله، انقلاب صنعتی! همان تحول بزرگی که سه قرن پیش حمل و نقل ، تولید ، نشر اطلاعات و کلا همه چیز را ساده تر کرد و پشت سر هم اختراعات جدیدی به ارمغان آورد.
حالا این تحول علمی چه ربطی می تواند به جنبش زنان داشته باشد؟


خب ، بگذارید این گونه بگویم، بشر همیشه برای ساخت و ساز، چرخاندن چرخ اقتصاد ، کشاورزی و صنعت و در یک کلام، برای به جلو رفتن به یک منبع انرژی نیاز دارد.
در گذشته که نه خبری از الکتریسیته و نه برق و گاز نبود، منبع این انرژی، بازوی انسان بود.بازوی انسان بود که همه کار را می کرد و ارابه اقتصاد را به جلو می راند.


انقلاب صنعتی این منبع انرژی را تغییر داد. منابع طبیعی را جایگزین بازوی انسان کرد، ابتدا با معادن زغال سنگ و ماشین بخار و متعاقبا نفت و گاز و... .
 اما در هر صورت تمدن بشری در همه جای دنیا، از همان روز اول تا انقلاب صنعتی، به مدت چندین هزار سال بود که بر پایه ی همین بازوی انسان می چرخید،  از همان دوره ی قبل از کشاورزی و شکارچی گری که انسان از صبح تا غروب آفتاب در به در به دنبال غذا می گشت تا همین چند صد سال پیش.
و طبیعتا بر پایه این اصل و قانون ، یعنی بازوی انسان و نیروی فیزیکی، یک فرهنگ و نظام ارزشگذای شکل می گیرد: زور بیشتر، مساوی با نفت و گاز بیشتر.
در این نظام ارزش گذاری ، زور بازو  و نیروی فیزیکی می شود یک ارزش، بهتر بگویم، مرد بودن، مرد بودن می شود یک ارزش!

هر چه تعداد مردها بیشتر بهتر! مرد هر چه پرزورتر و قوی تر ، ارجمند تر و ارزشمندتر!  و زن می شود موجود درجه ی دومی که باید در خانه باشد و بچه داری کند و مرد عنصر اقتصادی جامعه. زن در خانه می ماند ، به دور از روابط اجتماعی و دیدن دنیای بیرون. این می شود که تجربه و دانشی از دنیای بیرون ندارد و سر از این چیز ها در نمی آورد. و حالا  فیلسوفان و اندیشمندان و جامعه شناسان آن زمان را بگیرید که این مسئله ( همین بی تجربه ماندن زنان به دلیل خانه نشینی) را می بینند و دست به تحلیل می زنند. حالا بیا و تا می توانی پیازداغش را زیاد کن! که نه آقا جان این زن ها اصولا عقلشان هم نصف ما هاست، به همین دلیل انقدر بی تجربه اند و از هیچ چیز سر در نمی آورند، اصلا توانایی استدلال ندارند!


و در ادامه فلسفه و فرهنگ و حتی بسیاری از ادیان نیز بر پایه ی همین اصل شکل می گیرد. حتی اندیشه و فلسفه ی شخص بزرگی مثل ارسطو! و متعاقبا همین اندیشه ها و استدلال های ظاهری، خود تبدیل می شوند به دلیلی مضاعف برای محدود کردن زنان.


و اما انقلاب صنعتی به یک شبه نظام کهن را در هم شکست، دیگر نیازی به زور بیشتر نبود! منبع انرژی دیگری آمده بود! این تحول بزرگ نقش و وظیفه ی انسان را در جامعه از اساس تغییر می داد، دیگر در این نظام جدید بیشتر به فکر انسان نیاز بود که بتواند ماشین را کنترل و مدیرت کند تا به بازوی او. بنابراین دیگر شالوده و زیربنای آن نظام ارزشگذاری خرد شده بود و دیگر آن ارزش ها، زوربازو، نیروی فیزیکی ، نرینگی و ... در این دوران جدید هیچ جایگاه و فایده ای نداشتند، بنابراین راه ورود زنان به جامعه ، کار کردن و کسب آگاهی باز شد.


ولی طبق معمول، برای آدمی آسان نیست که سیستم و نظم و روشی که هزاران سال با آن زندگی کرده را یک شبه کنار بگذارد، آخر تا به حال به این تغییرات آنی عادت نداشته! هر تغییری هم که در زیربنای جامعه بوده بسیار کند و تدریجی صورت گرفته، طوری که فرهنگ و ارزش ها نیز فرصت کرده اند خود را با آن همراه سازد.


 اصلا قضیه فراتر از این حرف هاست ، قضیه این است که انسان از یک جایی به بعد فراموش می کند که پشت این ارزش ها و فرهنگ ها چه دلیلی پنهان بوده و فقط به عنوان یک بت آن ها را می پرستد، طبیعی هم هست، وقتی این ارزش ها وارد فلسفه و اندیشه های متفکران جامعه نیز بشوند، چه انتظار دیگری می رود؟

 

بنابراین در تصادم شرایط جدید که دیگر شرایط کارکردن زنان و حضور فعالشان در جامعه و آگاهی بیشتر فراهم شده بود و همچنین ارزش های قدیمی که هنوز هم باقی مانده بودند، سلسله ای از جنبش های پی در پی زنان شروع شد. زنانی که حالا دیگر برخلاف گذشته، فقط در خانه نبودند و می توانستند در کارخانه ها کار کنند و از طرفی جامعه ای که هنوز ارزش های قبلی در آن زنده بود و نه حق مالکیت و نه حق رای به آن ها نمی داد.


و حالا بیچاره کسانی که بعد از سه قرن از انقلاب صنعتی هنوز هم این مسئله را نمی بینند! هنوز نظام پیش از انقلاب صنعتی را می پسندند، متوجه نیستند که این نظام برای همان زمان کارساز بود. زن در خانه و مرد بیرون، مرد نیرومند و قوی و عنصر اقتصادی. پای بحث هم که با این جماعت بنشینی می گویند که ، نه می دانیم، زن و مرد از لحاظ فکری برابرند، ولی ... خب ... نمی شود دیگر، زن به درد کار کردن نمی خورد، زیادی احساسی ست، نمی تواند خوب استدلال کند، مرد باید کار کند.


ولی به هر حال تجربه و تاریخ ثابت کرده که وقتی ضرورت پشت یک ارزش و فرهنگ از بین می رود، عمر آن فرهنگ هم دیری نمی پاید.
 و این مثال جالبی بود از این که یک تحول زیربنایی علمی، چه تاثیرات شگرفی می تواند در بطن اجتماع داشته باشد! اگر فرصت شد ، بعدا به صورت اختصاصی به خود انقلاب صنعتی و دیگر آثار اجتماعی آن خواهم پرداخت.

 

هومن مصباح ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۱۳:۰۷ ۷ ۹۳۲ تاریخ

نظرات (۷)

  • ســـآیـღــه ..
    چهارشنبه ۶ اسفند ۹۹ , ۱۳:۴۵

    واقعا این سوال رو منم خیلی از خودم پرسیدم و به یک جواب درست و حسابی نرسیدم

    • author avatar
      هومن مصباح
      ۶ اسفند ۹۹، ۱۴:۲۳
      بله، سوال خیلی ها هست، ممنونم که وقت گذاشتید و خوندید!=)
      حالا کنجکاوم بدونم که در کل آیا زاویه دید من تونست هر چه قدر هم کم، کمکی در پیدا کردن جواب این سوال بهتون بکنه؟
  • سعید کرمی
    پنجشنبه ۷ اسفند ۹۹ , ۰۱:۳۱

    سلام هومن جان. خیلی خوب بود و امیدوارم که ادامه داشته باشه کارت

    درمورد موضوع بحث ولی منم خواستم یه چند نکته اضافه کنم . اول درمورد اون تفاوت مغز زن و مرد ( صرفا برا اطلاعات عمومی چ.ن یه چیزایی شنیده بودم :) ) ، قطعیتی واقعا وجود نداره ،  men's brain ,women's brain ,gendered brain و ... ، کلیدواژه هایی هستن که به دور از تعصب وجود دارن تو نوروساینس و پژوهش های متعددی انجام شده که البته تا الان بیشتر prevalence و آنالیز داده بوده و حتی بعضیاشم تو نیچر چاپ شدن و البته در تایید و ردشون مقالاتی هست و ... ( همون پروسه گفتمان علمی که وجود داره معمولا ) و وجود تفاوت هایی هم محتمل هست و این نظریه که  “a gendered world will produce a gendered brain” هم اگرچه که رایجه فعلا ولی قطعی نیست. ولی حالا جدا از اینا ، مهم تر از وجود تفاوت ، بحث نتیجه گیری از این تفاوته ، فرضا که همین فردا اثبات شد واقعا تفاوتی هست ( طبعا در متوسط جامعه )، آیا باید فرصت ها رو سهمیه بندی و محدود کرد؟؟ به عنوان مثال گفت که بخاطر اینکه فلان مقاله گفته به صورت " متوسط " زنها فلان توانایی رو ندارن ،باید مثلا امکان رییس جمهور شدن یک زن رو نداد؟ ( فرضا شما با اینکه کاملا واجد شرایط هستید ، صرفا بخاطر زن بودن اجازه ندارید ... ) قطعا این کار غلطه ، باید اساسا " امکان " دسترسی برابر باشه ، حالا طبیعتا اگر تفاوتی هم نهایتا باشه ، خب درصد کمتری از رییس جمهور ها زن خواهند بود و اینم بخاطر اون تفاوت تو متوسط توانایی هس که اینجوری به صورت طبیعی نمود پیدا میکنه.( اگر واقعا همچین چیزی باشه ) بنابراین ، افکاری که از تعصب منشا میگیرن که تکلیفشون مشخصه و غلطن . افکاری که اساس علمی هم ممکنه پیدا کنن برا کارشون ، ولی نهایتا " امکان " دسترسی رو محدود میکنن هم غلطن. این دو مورد به واسطه عقب موندگی یا منافع سیاسی ممکنه تو جوامع در حال توسعه دیده بشن . ولی چیزی که عمدتا تو جوامع مدرن مطرحه ، همون بحثیه که تو هم بهش اشاره کردی ، تربیت! ما باید چطور تربیت کنیم که سد راه استعداد فرزندمون نشیم؟ درسته که فرزندان علایق خودشونو دارن و نهایتا " امکان " دنبال کردن اون علاقه ، هرچه که هست ، فراهم میشه ، ولی خب اثبات شده که تربیت در شکل دهی به علایق هم موثره و فعالای حقوق زنان هم ( اونایی که از دغدغه های اولیه فمنیسم فارغ شدن ) میگن که دلیل اینکه تو مشاغل مهم ، درصد زنا کمتره و تو نظرسنجی ها هم علاقه کمتری به این فعالیتا نشون میدن ، تربیت نادرسته و میگن باید الگوهای تربیتی عوض بشه. خب اینکه این اصلاح الگوهای تربیتی باید به چه صورت باشه ، گفتمان و بحث علمی داره ، مطالعات بیگ دیتا داره و ... ( نمیشه خیلی ساده گفتت باید کاملا یکسان باشه ، شاید واقعا تفاوت عیین کننده ای وجود داشه باشه) و مسیرش جدا از حرف های از روی تعصبی هس که یه عده ممکنه بسته به جایگاهشون تو آونگ هگل بزنن. ( هگل میگه جهان در نوسان بین دو حد آسانه ای نظم و آزادی هست ( حتی درمورد آنتروپی و آنتالپی هم همینو داریم ) و بوده ، از دیکتاتوریای ابتدایی بگیر تا آزادی های یونان و ... در نوسان بین دو حد آستانه ای بوده ولی هر دفعه به واسطه تجربه آستانه قبلی ، کمتر به آُستانه جدید و بیشتر به نقطه تعادل متمایل میشده . به همین ترتیب ، اونایی که از فضاهای بسته و مذهبی میان ممکنه به شدت به برابری مطلق اعتقاد داشته باشن و اونایی که برعکس ، اونور نقطه تعادل آونگ هستن و به مسائلی برخورد کردن تو جامعشون که این گرایش افراطی به برابری رو عاملش میدونن ،مسیر عکس رو تو آونگ طی میکنن و ممکنه نظر مخالفی رو بخوان بپذیرن و این مساله ، bias ها رو به وجود میاره و این بین تکیه ما داده های علمی هست ... )

    امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم ، آخه یکم طولانی شد و وقت نیست که بخوام انسجامشو بررسی کنم :( هدفم این بوده که گفتمانی که برا این قضیه شنیدم رو نقل کنم و اینکه ما الان کجای گفتمان هستیم ...

    • author avatar
      هومن مصباح
      ۷ اسفند ۹۹، ۱۲:۲۲

      سلام سعید عزیز، خیلی ممنون از این که وقت گذاشتی و این مطلب رو خوندی و همین طور از اطلاعات خیلی مفیدی که در اختیارمون گذاشتی;)🙏🏻

      در مورد تحقیقات علمی بله درست میگی، این جور مسائل هنوز در نوسانه ، منتهی من بیشتر هدفم بررسی سیر تاریخی این جنبش اجتماعی و پیش زمینه هاش بود. جنبشی که با محدودیت ها مبارزه می کرده و می کنه ، محدودیت هایی که به قول تو حتی اگر مثلا فرض بگیریم بعدا اثبات شد که مغز مردها تو فلان ویژگی توانا تره ، بازهم باید از بین برن .

      و قسمت اخر متن در مورد آونگ هگل دقیقا درست میگی، سوای مسئله زنان، قضیه آونگ هگل رو این روزا به وفور توی جامعه ی خودمون هم می بینیم، اشحاصی که تو نوجوونی یه سری تفکرات افراطی دارن و وقتی بزرگتر میشن و می بینن که اشتباه فکر می کردن ، از اون سر بوم می افتن و توی ضدیت با افکار قبلیشون افراط می ورزن، بدون هیچ منطق و استدلال علمی و بی طرفانه ای.

      در کل بازم ممنون از حضورت، امیدوارم باز هم همین طور اگه وقت کردی نظراتت رو بیان کنی;)

  • علیرضا گلرنگیان
    پنجشنبه ۷ اسفند ۹۹ , ۱۱:۱۴

    احسنت بر شما!

    مطلبتان ذهنم را باز کرد.

    تشکّر.

    • author avatar
      هومن مصباح
      ۷ اسفند ۹۹، ۱۲:۲۵
      خیلی ممنون!
      خوشحالم که تونستم کمکی بهتون بکنم🌹
  • Armin
    پنجشنبه ۷ اسفند ۹۹ , ۱۲:۳۰

    خیلى عالى بود، واقعا مملکت پر است از این به ظاهر استاد هاى بى سواد. البته که ایشون استاد راهنمایى و رانندگى بودن!

    • author avatar
      هومن مصباح
      ۷ اسفند ۹۹، ۱۶:۱۴
      خیلی ممنون آرمین عزیز، بله متاسفانه، کاملا درست میگی!
  • زری ...
    پنجشنبه ۱۷ تیر ۰۰ , ۱۶:۳۶

    من گیر این قضیه از نظر اسلامی هستم...

    چون میگن که کامل ترین دینه و برای سال های خیلی بعد تر از خودش هم در نظر گرفته شده...

     

    الان مشکل از قانون گذاران فعلی است یا خود دین مشکل داره ؟

    • author avatar
      هومن مصباح
      ۱۸ تیر ۰۰، ۱۴:۰۶
      سلام! اول از همه مرسی از این که وقت گذاشتین خوندین و نظر دادین!
      بله متوجه درگیری ذهنی شما از نظر دینی با این قضیه هستم.

      قطعا بحث کسترده و عمیقی هست ولی خب اگر خیلی کوتاه و کلی نظر من رو بخواین، حقیقتا من معتقدم که دین اسلام دو جنبه ی کاملا مجزا داره، یکی جنبه ی جهان بینی و فلسفه و اصول کلی ش هست، یکی هم جنبه ی قوانین اجتماعی اون در مورد مسائل مختلف مثل مجازات مجرمین و ارث و ... .
      زمانی که میگن دین اسلام برای حتی زمان بعد تر از خودش مثل الان هم در نظر گرفته شده، منظور قسمت جهان بینی و فلسفه ی اون هست که در واقع هسته و روح دین هست.

      اما قسمت دوم که قوانین اجتماعی اون هستند ثابت نیستند و بر اساس شرایط زمانی و اجتماعی خاصی به وجود اومدن ، بنابراین نمی تونن همیشه جوابگو باشن و با تغییر شرایط زمانی تغییر می کنن. این قضیه رو خود قرآن هم بار ها نشون داده که یک قانون اجتماعی چیز ثابت و تغییر ناپذیری نیست و بر حسب شرایط زمانی عوض می شه و این عوض شدن همیشه در جهت مثبت هست یعنی یه قانون بهتری به جاش میاد.(این قضیه به ناسخ و منسوخ معروفه ، اکر دوست داشتید می تونید بیشتر مطالعه کنید دربارش)

      حالا در مورد همین مسئله ی برابری زن و مرد ، قرآن توی بخش فلسفی و اصول کلی خودش بارها و بار ها به صراحت و با قطعیت کامل گفته که زن و مرد چه از لحاظ ذاتی و چه از نظر آفرینش مثل هم و کاملا با هم برابر هستند بر خلاف تفکرات خرافی و غلط رایج اون زمان که زن و مرد رو از پایه نابرابر می دونست و می گفت عقل زن نصف مرده( یه وقت فکر نکنید که  این تفکرات صرفا یک سری خرافه ی رایج بین عوام بوده! خیر! توی متن هم اشاره کرده م که حتی فیلیسوف بزگی مثل ارسوط  هم این اشتباه رو کرده بود یا حتی جهت گیری کلی مسیحیت و انجیل هم تا حدودی هم چین چیزی بوده)

      اما، در بخش قوانین اجتماعی، به خاطر شرایط خاص زمانی اون موقع که هنوز دوران پیشا انقلاب صنعتی بوده ، نمی تونسته قوانین امروزی وضع کنه و مجبور شده قانونی مطابق اون شرایط وضع کنه ( مثل قوانین ارث و این چیزا) منتهی همون قوانین، در همون زمان، پیشرو محسوب می شدن، چرا که در جوامع اون روزی زن رو حتی یک موجود حقوقی در اجتماع نمی دونستن.) در واقع توی جامعه  اون زمان که دختر رو زنده به گور می کرده و اصلا زن رو به اون عنوان عضوی از اجتماع هم در نظر نمی گرفته و هنوز خبری از انقلاب صنعتی هم نبوده، اصلا برای مردم اون زمان قابل فهم و تحمل نبوده که بیاد قوانین امروزی وضع کنه. مثل اینه که بخواد به یه بچه ی مهد کودکی دیفرانسیل درس بده مثلا.

      حالا در نهایت فکر می کنم جواب سوال آخرتون تا حدی مشخص شد. من به شخصه مشکل رو از قانون گذارا می دونم، چرا که به اشتباه اصالت و جاودانگی ای که مخصوص هسته و روح اسلام هست رو اومدن به قوانین اجتماعیش دادن که به گفته خود قرآن هیچ پایداری و جاودانگی ای ندارن . اصولا وظیفه ی کسانی که در دین تعمق می کنن اینه که هسته و جوهر و جهت گیری های دین رو بفهمن و بر اساس اون توی شرایط زمانی جدید قانون جدید وضع کنن، که خب، هنوز به طور جدی دیده نشده و اصلا شاهد یه قضیه کاملا متفاوتی هستیم که فکر کنم نیازی به گفتن نداره:)



  • زری ...
    جمعه ۱۸ تیر ۰۰ , ۱۴:۱۳

    اهان...

    خب اوکی شدم تا حدودی...

    تشکر :)))

    • author avatar
      هومن مصباح
      ۱۸ تیر ۰۰، ۱۴:۱۷
      خواهش می کنم :)
      ببخشید که خیلی طولانی شد!😅
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">