تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


۶ مطلب با موضوع «تاریخ» ثبت شده است
انقلاب کبیر فرانسه؛ بخش اول: ریشه ها

انقلاب کبیر فرانسه؛ موضوعی مناقشه برانگیز که این روزها کم تر پیش می آید جماعتی بر سر قضاوت بر آن به یک نتیجه و دیدگاه واحد برسند. از یک طرف آزادی، برابری و برادری (شعار مربوط به زمان انقلاب)، دموکراسی، حق شهروندی و ... کلماتی هستند که با این پدیده ی تاریخی گره خورده و تصویر روشنی به آن می بخشند. از طرف دیگر، تندروی های خون بار و ناکامی های بی شماری که به دنبال آن به وقوع پیوست، قضاوت را بر سر آن سخت می کنند، تا جایی که عده ای می گویند:

 

آن همه کشت و کشتارها و جوی های خونی که جاری گشت، آن همه اعدام ها و تل های بزرگی که از سرهای آدمیان به پا شد، همه و همه ثمره ی همان انقلابی ست که می ستایید! اگر قرار است نتیجه ی یک انقلاب این باشد، نخواستیم آقاجان، ارزانی خودتان! انقلاب مثل بازی با آتش است و ملت فرانسه در آن زمان شعور کافی برای بازی با این آتش را نداشت، گویی ذغال سرخ و شعله وری را ملعبه ی دست کودکان خردسال بکنی، معلوم است که چنین افتضاحی به بار خواهد آمد! به نظر ما باید جوری جامعه را تغییر داد که حتی خون از دماغ کسی ریخته نشود!


روشنفکری و روشنفکرنمایی!

 روزی روزگاری رودخانه ای بود که ماهی های مختلفی در آن زندگی می کردند. از بد روزگار، مدت ها بود که سنگ بزرگی بر سر این رودخانه قرار گرفته و به مرور زمان جریان آب را به شدت کند کرده بود. این کندی جریان ادامه داشت تا این که کم کم آن رود زلال به مردابی بدل شد. از آن جا که این اتفاق به مرور زمان و آهسته رخ داده بود، ماهی ها متوجه این تغییر نشدند و به مرور با آن سازش پیدا کردند. حتی ماهی های نسل جدید دیگر تصوری از آب زلال در ذهن نداشتند. با این وجود، روزی ماهی دردمندی پیدا شد و از سطح دیگر ماهی ها فراتر رفت و در مورد علت این زندگی نکبت بار از خود سوال کرد. سوال کرد و کاوش کرد تا بالاخره علت را که همان سنگ بود پیدا کرد، اما او برای رسیدن و برداشتن آن سنگ مجبور بود بر خلاف جهت جریان رودخانه شنا کند. هر چه قدر دشوار، سختی این کار را به جان خرید و با تمام تلاش آن قدر در خلاف جهت جریان شنا کرد تا بالاخره به سنگ رسید و آن را از جا کند. جریان آب شدت گرفت و دوباره زندگی به آن رودخانه بازگشت.


انقلاب صنعتی؛ فراتر از آن چه فکر می کردید!

پیش نوشت!

شاید این بار موضع این مطلب ، چندان چشمتان را نگیرد. انقلاب صنعتی، اختراع ماشین بخار و ورود بشر به دوران مدرن و اختراعات جدید و راحتی و آسایش و از این جور حرف ها که همه مان تا جایی که لازم و به زندگی مان مربوط باشد درباره اش می دانیم و یک تصور کلی از آن داریم. باقی اش اطلاعات جزئی و اسامی و ارقام و اعداد حوصله سر بر و در کل اسنادی ست که فقط به درد محققان می خورد.

کاملا درست است، مطالعه ی تاریخ به این روش، یعنی مطالعه ی جزئیات و اسامی و اعداد و ارقام، سخت کسالت آور و دافعه پرور است. به قول شرلوک: " مغز من هارد دیسک منه، اگه بخوام با چیزای به درد نخور پرش کنم، نمی تونم چیزای مهم رو توش ذخیره کنم!"


تروریسم یا جنگ آزادی بخش؟ مسئله این است!

تنها حقیقت این دنیا این است که هیچ حقیقتی وجود ندارد، هر کسی می تواند فرشته یا شیطان باشد، بسته به این که کدام باور را به مردم بخورانی.

Eren Kruger, Attack on Titan

 

عده ای دور هم جمع می شوند و برای رسیدن به هدف مشترکی اسلحه به دست می گیرند. گذشته، حال یا آینده، فرقی ندارد؛ هر زمان و هر مکانی که چنین اتفاقی افتاده، یک مشاجره و کشمکش سخت برای قضاوت کردن بر سر این که این افراد دقیقا چه می کنند و چه هدفی دارند به وجود آمده، که آیا کار درستی می کنند یا نه؟ تروریست  هستند یا برای احقاق حق از دست رفته ای یا رسیدن به آزادی دست به اسلحه برده اند؟


جنبش زنان؛ چه شد که نیمه ی ساکت جامعه،بعد از این همه مدت، به یک باره فریاد زد؟

کم تر از دو هفته به روز جهانی زن،8 مارس، مانده.

تا به حال از خود پرسیده اید که چرا زنان این همه سال، ساکت بودند و به یک دفعه از حدود صد و خرده ای سال پیش، برای احقاق حقوق پایمال شده شان برخاستند؟ چرا طی این چند هزار سال خبر خاصی نشد؟


خواندن تاریخ؛ ضرورت یا سرگرمی؟

تا جایی که به یاد دارم، همیشه شیفته ی تاریخ بوده ام. شاید در ابتدا صرفا به خاطر ماهیت داستان وار و هیجان انگیز آن بود. در مقابل بسیاری از دوستانم آن را بیهوده و صرفا در حد سرگرمی می دانستند،چیزی مثل یک بازی فکری یا حل کردن جدول یا مثلا علاقه به خواندن سرگذشت بازیکنان فوتبال و سابقه ی آن ها و ... . صرفا یک سرگرمی ذهنیِ سلیقه ای که بعضی ها دوستش دارند و بعضی ها نه، مجموعه ای از داستان ها و افسانه های قدیمی که دانستنشان هیچ کمکی به ما نمی کند، ما در حال زندگی می کنیم و گذشته تمام شده. من هم گرچه مخالفت می کردم و سعی می کردم جوابی دست وپا کنم، اما ته دلم به شک فرو می رفتم و از خودم می پرسیدم که واقعا همین است؟ قضیه فقط یک سرگرمی و اشتغال ذهنی ست؟