تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


تروریسم یا جنگ آزادی بخش؟ مسئله این است!

تنها حقیقت این دنیا این است که هیچ حقیقتی وجود ندارد، هر کسی می تواند فرشته یا شیطان باشد، بسته به این که کدام باور را به مردم بخورانی.

Eren Kruger, Attack on Titan

 

عده ای دور هم جمع می شوند و برای رسیدن به هدف مشترکی اسلحه به دست می گیرند. گذشته، حال یا آینده، فرقی ندارد؛ هر زمان و هر مکانی که چنین اتفاقی افتاده، یک مشاجره و کشمکش سخت برای قضاوت کردن بر سر این که این افراد دقیقا چه می کنند و چه هدفی دارند به وجود آمده، که آیا کار درستی می کنند یا نه؟ تروریست  هستند یا برای احقاق حق از دست رفته ای یا رسیدن به آزادی دست به اسلحه برده اند؟

 

گویی ماهیت اسلحه همین است. تا پای تیر و تفنگ به میان می آید، قضاوت کردن سخت می شود، گویی شبحی جلوی دیدمان را می گیرد؛ شبحی به وسعت تاریخ!

 

از اسماعیلیون در گذشته های دور بگیرید تا جنگ مسلحانه ی سیاهپوستان علیه رژیم آپارتاید یا ارتش جمهوری خواه ایرلند (که در تصویر نیز به آن اشاره شده)، همه دچار این دوگانه ی به شدت غلط انداز و پایان ناپذیر شده اند، تا جایی که این آشفتگی و سردرگمی بی پایان، عده ای را به این باور می رساند که:

 

One man's terrorist is another man's freedom fighter

کسی که یک نفر ترویست می نامد، از نظر فرد دیگر یک مبارز آزادی ست.

 

ممکن است بگویید که اغراق می کنم! کیست که فرق کسی مثل جرج واشینگتن و ابوبکر بغدادی را نداند؟!

درست است، به روشنی روز همگی فرق آن دو را می دانیم، ولی بیایید کمی متفاوت فکر کنیم، کمی رها از دانسته ها و پیش فرض ها.

 

فرض کنید چیزی از آینده ی آمریکا نمی دانید، گویی این دو واقعه به صورت هم زمان اتفاق افتاده اند. آن گاه فرقشان در چیست؟ مگر هر دو به ادعای خودشان برای رسیدن به شرایط بهتری تشکیلات سازمان یافته ایجاد نکرده و اسلحه به دست نگرفته اند؟ مگر هر دو بر علیه دولت قانونی مملکت قیام نکرده و خواهان برقراری دولت جدیدی نشدند؟ مگر هر دو سنگ مبارزه با استعمارگر و دشمن خارجی را به سینه نمی زدند؟

 

اصلا بیایید فرض کنیم ،جنبش جرج واشینگتن و یارانش برای استقلال به جایی نمی رسید. در نهایت هم انگلیس پس از سرکوب آنها، راضی به اصلاحات کوچک و پله پله برای جلوگیری از شورش های بعدی می شد. سه قرن می گذشت و آمریکا هم دقیقا همان مسیری که کانادا و استرالیا ( دیگر مستعمره های سابق انگلیس) طی کردند، پشت سر می گذاشت و به رفاه و آزادی زیر سایه ی انگلیس می رسید ، آن گاه فکر می کنید، در کتاب های تاریخ چکونه از جرج واشینگتن یاد می شد؟ یا این که مردم چه حرف هایی در مورد او می زدند؟ احتمالا حرف هایی از این دست:

 

نه بابا، چه کسی گفته استقلالِ یک شبه دوای درد مملکت است؟ واشنیگتن می خواست یک شبه همه چیز را با زور اسلحه به دست بیاورد، مگر کلمبیا و دیگر جوامع آمریکای لاتین که یک شبه به استقلال رسیدند الان کجا هستند؟ نمی گوییم استقلال چیز بدی ست، ولی با توسل به زور و خشونت و یک شبه نمی توانی به آن برسی، اگر بنیاد مملکت را با خشونت بنا نهی، همین طور با خشونت ادامه پیدا می کند، طوفان می کاری، طوفان درو می کنی! مثل همین آمریکای لاتین که ده ها سال است که 24 ساعت شبانه روز کودتا و انقلاب و هرج و مرج و کشت و کشتار است. واشینگتن هم می خواست ما را به همین سرنوشت دچار کند!

 

 

به وضوح می بینید که اگر آینده و نتیجه ی جنبش واشینگتن را ندیده بودیم، قضاوت کردن به این راحتی ها نبود، دقیقا مثل موارد دیگری که در ابتدای مطلب مثال زدم.

 

پس باید به دنبال معیار مشخص و معینی باشیم که در حل این دوگانگی ، در تشخیص این دو پدیده ی به ظاهر متشابه و از درون متفاوت، یعنی جنگ آزادی بخش و تروریسم، ما را یاری دهد، معیاری ورای دیدگاه ها و سلایق فردی.

 

بد نیست بدانیم که بشر در گذشته هم به دنبال تعریف چنین معیاری بوده است، که کجا یک جنگ مشروعیت دارد و گریز ناپذیر است و کجا نامشروع و بی جا. به طور مثال در اروپای قرون وسطی، این معیار شخص پاپ بود. اگر پاپ تشخیص می داد که این جنگ در راستای حفظ مسیحیت است، مشروع بود و شرکت در آن واجب.

 

که البته هیچ عقل سلیمی به دنبال چنین معیاری نمی گردد! معیاری که در دست یک شخص باشد، همواره در آستانه و خطر آلوده شدن با حرص و طمع به قدرت و هزار جور انگیزه ی پست و منفی دیگر است که می تواند در این مثال تحت عنوان حفاظت از دین مشروعیت پیدا کرده و به فاجعه بیانجامد.

 

برگردیم سر اصل مطلب،معیاری که به دنبال آن هستیم، تا حدودی در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر مشخص شده. قسمتی از این اعلامیه چنین می گوید:

 

اگر گروهی از مردم یا ملتی زیر فشار دیکتاتوری یا اشغال یک کشور بیگانه باشند و برای رهایی از این فشار تمام راه های مسالمت آمیز بسته شده باشند، مردم آزادند که برای رهایی از این فشار و دفاع از خود، دست به هر اقدامی بزنند.

 

بله. خشونت و اسلحه، آخرین گزینه ی ممکن است. هیچ فرد سالمی آن را دوست ندارد، چرا که وقتی اسلحه به دست می گیری، قبل از همه چیز سند مرگ خودت را امضا کرده ای.

 

کسی که برای نجات خانواده اش از گرسنگی دست به اسلحه می برد، امنیت جامعه را به هم نزده، جامعه و حکومتی که نان و تمام راه های معیشت سالم را از او گرفته، امنیتش را به هم زده. در مثال آمریکا هم هیچ کس همان اول کار سمت اسلحه نرفت، اوایل همه بحث نامه نگاری و پی گیری های پارلمانی بود. زمانی که هیچ راهی نماند، زمانی که بالادستی ها جواب همه ی شکیبایی ها و مسالمت ها و نجابت های ملتی را با بی احترامی و بی محلی و خود را به ندیدن و نشنیدن زدن دادند، جنگ شروع شد.

 

تعریف خود واژه ی تروریسم نیز می تواند تا حد زیادی برای مشخص کردن این معیار به ما کمک کند. هرچند که گویا هنوز تعریف جامع و مشترکی بر سر آن وجود ندارد و مهی از ابهام پیرامون آن را گرفته؛ باز هم بزرگترین جنبه ی مشترک بین تعاریف مختلف تروریسم، درگیر شدن عامدانه ی افراد غیرنظامی و غیر حکومتی در درگیری های مسلحانه است.

 

ولی علی رغم دست پیدا کردن به یک معیار نسبتا واضح و مشخص، هنوز هم مشکل دیگری سد راه ماست و حل و فصل این دوگانگی را باز سخت می کند و آن هم صحت و اعتبار اسناد و مدارک و به طور کل، تاریخ است، این که به طور مثال چگونه بر اساس فلان منبع، باور کنیم که فلان گروه مسلح به طرز عامدانه ای غیرنظامیان را درگیر ماجرا کرده اند؟ متاسفانه حقیقت تلخی وجود دارد و آن این که تاریخ را همیشه برنده ی میدان و طرف غالب می نویسند.

 

بگذارید مثالی در این زمینه بزنم. ایتالیای زمان موسیلینی و دیکتاتوری فاشیستی  و پارتیزان های نیروی مقاومت را در نظر بگیرید. فرض کنید که جنگ جهانی دوم به نفع ایتالیا و متحدانش تمام می شد و پارتیزان ها هم تا آخرین نفر نابود می شدند. در آن صورت فکر می کنید روایت طرف غالب (یعنی موسیلینی و رژیم فاشیستی) از این واقعه چگونه بود؟

 

طی بحرانی ترین دوره ای که میهن ما پشت سر گذاشته بود و در حال جنگ با بیگانگان ( انگلیس و آمریکا و شوروی ) بود، عده ای جوان ماجراجو و شورشی، به جای این که به دفاع از مام میهن در برابر دشمن بیگانه بپردازند، به مبارزه با دولت مرکزی و ارتش جان برکفی که برای حفظ کشور با بیگانه در حال جنگ بود برداختند وخواهان نابودی آن بودند. خدا می داند که اگر دولت سقوط می کرد آن گاه چه کسی از مردم و کشور دفاع می کرد! تازه این تمام  ماجرا نیست! این وطن فروشان خائن در این راه از همان دشمنان خارجی نیز پشتیبانی مالی و نظامی هم دریافت می کردند!

 

                        

در این بین تنها چاره و راه ما این است که به آسانی هر روایت و خبری را باور نکنیم. همیشه آماده ی شک کردن باشیم، همیشه از خود بپرسیم که چه کسی این روایت را نقل کرده؟ طرف برنده؟ یا یک منبع بی طرف؟ بد نیست در انتها، نقل قولی را که اول متن از انیمه ی اتک آن تایتان ( بعدها در مورد این انیمه جداگانه خواهم نوشت) قرار دادم، دوباره بیان کنم:

تنها حقیقت این دنیا این است که هیچ حقیقتی وجود ندارد، هر کسی می تواند فرشته یا شیطان باشد، بسته به این که کدام باور را به مردم بخورانی

Eren Kruger,Attack on Titan

 

 

 

هومن مصباح ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۲۵ ۶ ۴۱۲ تاریخ

نظرات (۶)

  • Mözil
    پنجشنبه ۱۹ فروردين ۰۰ , ۱۸:۳۱

    💙

  • Pedram Sadeghi
    پنجشنبه ۱۹ فروردين ۰۰ , ۱۸:۳۷

    سلام هومن جان . عالی بود و روان . انشالله موفق باشی. 

    • author avatar
      هومن مصباح
      ۱۹ فروردين ۰۰، ۱۸:۵۷
      سلام پدرام جان، خیلی ممنون از این که وقت گذاشتی و خوندی🙏🏻هم چنین ;)
  • Pedram Sadeghi
    پنجشنبه ۱۹ فروردين ۰۰ , ۱۹:۰۱

    سلام خدمت هومن عزیز و خوش قلم که به تازگی افتخار آشنایی باهات رو داشتم. البته نه فقط آشنایی با تو به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان سیستمی از تعقل و تفکر . چرا که هر انسانی فراتر از خود که فانیست در افکار خود به سوی بی نهایت تاریخ می رود.
    در مورد جمله ای که متنت رو با اون شروع کردی ، از نگاه من تنها امری که موثر در شناخت و معرفت یک پدیده (چه تاریخی و چه غیره) نه عقیده ی مردم و عامه ، بلکه خود آن پدیده و به عبارتی ذات و فطرت و سرشتش است. مثلا اگر عده ای واشنگتن را تروریست بخوانند ، آیا در فطرت او تغییری ایجاد می شود؟ مسلم است که جواب منفی است. در واقع اگه ما از ذات پدیده غافل بشیم و به نظرات دیگران که امری ثانویه است بپردازیم، به شعور خودمون توهین کردیم. چرا که یک ذهنیت را که درون اذهان دیگری ساخته و پرداخته شده به یک عینیت که مشاهده ی خودمان است ترجیح می دهیم.
    در تمام تاریخ جنبش های آزادی بخش از جمله آمریکا و فرانسه و ...... برخلاف تصور عموم که اسلحه را عامل اصلی پیروزی می دانند، قوای فکری و اندوخته های آن جامعه است که محرک توده ها به یک حرکت اجتماعی می شود. همواره می گویند که یک قلم از اسلحه، تیزتر و برنده تر است. به همین دلیل، آزادی کنونی آمریکا و فرانسه را مدیون انقلاب آنها دانستن، ظلم و اجحاف بزرگی در حق اندیشمندان آنهاست.
    نکته ی دیگه ای که توی متنت به چشم میخوره صحبت از مشروعیت جنگه. تمام افراد با اصالت در هر جریانی، چه مذهبی و چه انواع مکاتب فکری ، جنگ را جز برای دفاع یک عمل ناشایست و مساوی با غارت و چپاول دیگر ملتها دانسته اند. مگر واقعیت این نیست که تقریبا همه ی جنگهای تاریخ ، به دلیل ارضای زیاده خواهی افراد بوده است؟ بنابراین چه پاپ و چه رئیس جمهور آن را تایید بکند و یا نکند،  هیچ جنگی دارای مشروعیت عقلانی نمی باشد.
    در ادامه ی متن به صحت اسناد تاریخی اشاره کردی. اصولا منطق حاکم بر علم تاریخ نه خواندن تفسیر اتفاقات از هیچ یک از طرفین متخاصم ، بلکه دانستن یک سری fact های تاریخی و سپس تفسیر کردن آنهاست. یعنی اینکه خود هر فرد باید یکسری fact ها را در زمینه ی تاریخی بداند و بر مبنای آنها جریان تاریخ را خود حدس بزند و مورد قضاوت قرار دهد. که متاسفانه این بخش از تاریخ مورد غفلت قرار گرفته است.
    ولی به هر حال متنت عالی بود .

    • author avatar
      هومن مصباح
      ۱۹ فروردين ۰۰، ۱۹:۲۱
      سلام مجدد ، اختیار داری عزیزم، افتخاری بود برای من 🌹
      بله ، در مورد نقل قول اول متن حق داری، منتهی منظور اصلی اون نقل قول از کلمه ی حقیقت، نه به معنای واقعی کلمه "حقیقت"، بلکه حرف هایی هست که از گوشه و کنار به اسم "حقیقت"می شنویم، حداقل من این طور از اون سکانس توی انیمه برداشت کردم(با توجه به دیالوگ های بعدی) و منظور من هم از بیان این نقل قول همین بود.
      در مورد اسلحه و توسل به جنگ برای رسیدن هدفی مثل آزادی و شکوفایی کاملا درست میگی، اسلحه به هیج وجه نقش اصلی رو نداره، بلکه فقط و فقط یک " وسیله"  اون هم در شرایط خاص که بهش اشاره کردم هست و به قول تو خیلی ها متاسفانه هدف و عوامل اصلی رو با وسایل اشتباه می کنند.
      در اخر هم ممنون که به شیوه ی درست خوندن تاریخ اشاره کردی، هدف من هم از جملات پایانی ، تلنگری بود برای این که به خودمون بیایم و صرفا به تفسیر ها و روایت های این و اون اکتفا نکنیم . 
      باز هم ممنون از حضورت، امیدوارم که باز هم نظرات و نقدهات رو بشنوم،سلامت و موفق باشی🌹

  • S.Ro
    پنجشنبه ۱۹ فروردين ۰۰ , ۱۹:۵۱

    چقدر جمله ی آخر خوب بود ^__^ 
    خیلی وقتا واقعا آدم خوب و بد وجود نداره ، فقط آدمایی هستن که فکر می کنن دارن برای هدف درستی می جنگن. شاید همین هدف باشه که تفاوت دو گروهو مشخص می کنه اما از طرفی فهمیدن هدف درستی که نتیجه ی خوبی داشته باشه هم واقعا کار ساده ای نیست همیشه آدما فکر می کنن نظر خودشون درسته. غم انگیزه که خیلی وقتا برای رسیدن به آزادی و تغییر شرایط بدون خشونت نمیشه به جایی رسید (قانونگذاران و بنیانگذارن اصول انسانیت از قدما گرفته تا لیکورکها ، سولونها ، ناپلئون ها همه بدون استثنا متجاوزند دست کم به دلیل اینکه با آوردن قانون نو قوانین کهن را که برای مردم مقدس بود بر هم زدند و البته از خون ریختن هم ابا نداشتند اگر واقعا این خون می توانست به آنها کمک کند.  قابل توجه است که بیشتر این افراد نیکوکار و بنیانگذار اصول انسانیت مردمانی بودند بی نهایت خونریز .(جنایت و مکافات))

    • author avatar
      هومن مصباح
      ۱۹ فروردين ۰۰، ۲۰:۲۵

      خیلی ممنون از این که وقت گذاشتید و خوندید🙏🏻🌹

      بله کاملا درست میگید. حتی وقتایی هم که تفاوت دو گروه رو هدفشون مشخص میکنه، باز هم سخت میشه تشخیص داد کدوم هدف نتیجه ی خوبی داره(مثل مثال جرج واشینگتن که من هم سعی داشتم بگم اگر توی این زمان نبودیم و آینده ش رو نمی دونستیم،  قضاوت کردن ساده نبود).

      و بله واقعا ای کاش توی خیلی از شرایط ، راه دیگه ای به غیر از خشونت بود...

      جلمه ی آخر هم از جنایات و مکافات خیلی زیبا و خردمندانه بود.

      بازم ممنون 🙏🏻🌹

  • سعید کرمی
    جمعه ۲۰ فروردين ۰۰ , ۰۳:۵۹

    جالب بود هومن 

    حقیقتش میخواستم یه کامنت پیرامون موضوع بذارم ، ولی خب آنقدر گسترده‌ست که الان با اینکه مدت زیادیه که فکر میکنم، به انسجام فکری که نرسیدم هیچ، سوالات بیشتری هم پیش اومد برام و شاخ و برگ پیدا کرد موضوع دیگه بیخیال کامنت پیرامون موضوع شدم 😅 

    ولی بازم ممنون که تو شرایطی که به دلایل مختلف امکانش پیش نمیاد که خیلی مطالعه ای داشته باشم، هرازگاهی سوالاتی رو مطرح می‌کنی که ارزش دنبال کردن دارن و مطالبی که ارزش فکر کردن دارن

     

    • author avatar
      هومن مصباح
      ۲۰ فروردين ۰۰، ۱۴:۵۱
      ممنونم سعید.
      عه؟😂 عجب، آره به قول تو خیلی گسترده ست. 
      خواهش میکنم، خدا رو شکر که کمترین فایده ای برات داشته، من ازت ممنونم که خوندی و نظر دادی🙏🏻🌹
  • مسیح صدیق اردکانی
    سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۰۰ , ۱۱:۲۷

    سلام هومن طبق معمول متن جذاب و خواندنی بود به قول خودم بین کلماتش میشد امضای هومن مصباح رو دید! به کلام دیگه جنس دغدغه هومن مصباحی بود.😅ولی یه سوال برام پیش اومد،یکی از دوستان نوشته بود که ما به جای خواندن تفسیر اتفاقات باید fact های تاریخی رو درموردشون بدونیم ولی آیا در حیطه ای مثل تاریخ(لفظ علم رو براش به کار نبردم چون مطمئن نیستم بشه تاریخ رو علم اطلاق کرد) fact هم داریم؟(سوالم صرفا سواله و استفهام انکاری نیست.)چون بالاخره بالا بریم پایین بیایم تاریخ دمای به جوش اومدن آب تو فشار فلان اتمسفر نیست؛یه گزارشه از یه اتفاق یا زنجیره اتفاقات که حالا یک یا چند نفر تعریفش کردن افرادی که کاملا سوگیری(bias) دارن.حالا ممکنه بگی چن نفر به طرز یکسانی اون رخداد رو روایت کردن و همین تایید کننده صحت روایت هست ولی من میخوام یکم پارانوئید بازی دربیارم و بگم اگر اون چن نفر جمیعا دچار یک bias مشترک باشن چی؟!

    ممنون میشم اگر نظرت رو درباره فکت تاریخی بهم بگی یا اصلا یه متن جداگانه دربارش بنویسی یا حتی اگر کتاب خوبی در این زمینه سراغ داری بهم معرفی کنی

    • author avatar
      هومن مصباح
      ۲۳ ارديبهشت ۰۰، ۱۶:۰۰
      سلام مسیح، چطوری خوبی؟ اختیار داری. البته امیدوارم اینکه میگی امضای من لا به لاش دیده می شه یه وقت منجر به تکراری شدن یادداشت هام  نشه! این رو که گفتی باید حواسم رو خوب جمع کنم!
      بله کاملا متوجه سوالت هستم.خیلی ها این سوال رو در مورد تاریخ دارن و بحثش هم خیلی مفصله. اگر به اختصار بخوام این جا بگم ( هر چند که با روحیه ی سخت گیر و متفکری که ازت سراغ دارم و این که چه قدر حین برخورد با یه مسئله تا تهش پیش میری و با منطق کامل همه ی جوانبش رو بررسی می کنی، مطمئنم  به این راحتی ها نمیشه با چند جمله جواب قانع کننده ای بهت بدم و به قول تو شاید بهتر باشه که یه مطلب جداگونه در موردش بنویسم) با این وجود، بایدم بگم که مسیح، روش بررسی تاریخ خیلی تخصصی تر از این حرفاست. دقیقا مثل یه پژوهشه. موقعی که تاریخ پژوها می خوان صحت و سقم یه پدیده ی تاریخی رو بسنجن، سوای مقایسه ی چندین و چند منبع از افراد مختلف ، از کشور های مختلف و از جایگاه های مختلف و متضاد ( مثلا زاویه ی دید کشور مغلوب و کشور غالب در مورد یک جنگ) به بررسی اسناد اداری، اشیای باستانی ، نقاشی ها و به طور کلی آثار هنری اون دوره می پردازن. خیلی وقتا همین آثار هنری خیلی حرفای بیشتری برا گفتن دارن. منظور اینه که یه هنرمند، هنگام خلق یه اثر، به صورت ناخواسته نشونه هایی از سبک زندگی و اتفاقات اون دوران رو توی اون اثر به جا می ذاره. از اون جایی که این اثر به صورت ناخواسته توی آثار هنریش به جا مونده، خیلی احتمال کمی هست که جهت گیری درش دخیل بوده باشه. و این تازه یه مثاله، روش های زیاد دیگه ای هست. مجموعا اگر چنین روش های نسبتا مطمئنی نبودن مسیح،  شاید تاریخ رو توی دانشگاه های مطرح جهان تدریس و این همه هزینه برای پژوهش و حفاری های باستان شناسانه انجام نمی دادن. 
      امیدوارم که کمی جوابم تونسته باشه کمکت کنه. اگه دوست داشتی باز هم در مورد این مسئله میتونم بیشتر بحث کنیم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">