تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


هیولای آدم خوار کنکور

چند هفته پیش، خبر خودکشی یک جوان 19 ساله پس از کنکور، همه را به یک شوک ناگهانی فروبرد.

دیروز هم جوانی دیگر پس از اعلام نتایج کنکور با یک تفنگ شکاری به زندگی خود پایان داد.

به راستی یک انسان باید به چه نقطه ای برسد که به زندگی خود پایان دهد؟ چه وضعی و چه شرایطی را باید متحمل شود تا به اختیار خود به سوی مرگ برود؟ طبیعتا باید به جایی برسد که زندگی جز تحمل درد و رنج و ستم نباشد ، ولی واقعا کنکور می تواند زندگی یک نفر را تا به این جا برساند؟

مدتی است که این قبیل پرسش ها مرا به تفکری عمیق فرو برده. البته قبل از این نیز به این قضیه فکر کرده بودم ، ولی این دفعه عمیق تر و کنجکاوانه تر. دائما سعی می کنم پاسخی برایشان پیدا کنم. پاسخی که شاید حداقل بگوید در این شرایط چه باید کرد؟ چه طور باید اندیشید و چه کسی را باید مقصر دانست؟ اصلا کسی در این قضایا مقصر است؟ بلکه پیدا کردن پاسخ این سوالات باعث شود که کمی از آلام قلبی مان کاسته شود و از این سردرگرمی خارج شویم.

قبل از این که پاسخی را که از زاویه دید خودم به آن رسیده ام شرح دهم، ترجیح می دهم کمی از نظام آموزشی کشورمان و همچنین کنکور بگویم. البته می دانم که این روزها بازار منتقدین کنکور داغ است و دیگر کسی نیست که از رادیو یا تلویزیون درمورد مافیای کنکور و آمار سرسام آور گردش مالی فروش کتاب های کمک آموزشی چیزی نشنیده باشد ، ولی این بار به حرف های کسی که تازه کنکور را پشت سر گذاشته گوش دهید . این بار به سخنانی از جنس تجربه و نه از دید یک منتقد و ناظر خارجی توجه کنید:

یک دانش آموز دبیرستانی از وقتی که وارد کلاس دهم می شود ، کم کم به طور جدی به کنکور و آمادگی برای آن فکر می کند و شرایط روحی و روانی او دچار یک دگرگونی کامل می شود.( البته این در بهترین حالت است ، اکثر خانواده ها از دبستان دغدغه ی ثبت نام بچه های خود در بهترین دبستان ها را دارند تا بتوانند در آزمون مدارس تیزهوشان یا نمونه دولتی قبول شوند که در نهایت به کمک این مدارس در دانشگاه و رشته ی خوبی پذیرفته شوند.)

طبیعتا در کنار این تغییر درونی، شرایط بیرونی او نیز تعییر می کند. هر دم از پدر و مادرش می شنود که فقط این چند سال را سختی بکشد ، در این صورت پس از آن یک عمر  راحت می شود. هر روز به او پیشنهاد می دهند که نزد فلان دبیر یا فلان مشاور فوق العاده ثبت نام کند.

دبیرها و مشاورانی که مهارت و دانششان زبانزد خاص و عام است ولی نمی دانم که چرا این معجزه گران و کیمیاگران زبردست که سنگ بی ارزش را با دانش و مهارت خود به طلا و دانش آموزا ضعیف را رتبه برتر می کنند، برای پذیرش دانش آموز، آزمون ورودی می گیرند...

از سوی دیگر ، فرد از طرف تلویزیون و رادیو هر لحظه تحت تاثیر بمباران تبلیغاتی موسسات مختلف قرار می گیرد. اگر شب ها رادیو یا تلویزیون را روشن کنید و چند شبکه و کانال را عوض کنید ، به قول پدرم  احساس می کنید در حال قدم زنی در یک پیاده روی شلوغ هستید که هر فروشنده ای گوشه ای سفره ای پهن کرده و اجناس خود را به حراج گذاشته و فریاد سر می دهد که: "بدو بدو بدو! بهترین مارکشو حراج کردم بدو تا تموم نشده!!!".

همه ی آنها فلان فرمول خاص و فلان روش پنهانی و فلان سحر و جادوی معجزه آسا را دارند که طی سال ها تجربه و صحبت ها و نصیحت های رتبه برترهای گذشته به دست آمده است و هرکسی به آن دسترسی ندارد، اصلِ اصل و تضمینی! آن ها آن قدر فوق العاده اند که همیشه ی خدا 90 درصد ظرفیتشان پر است و فقط تا آخر هفته دانش آموز می پذیرند . با این حال، باز هم نمی دانم چرا به کسی که تا پایان برنامه تماس بگیرد یا به فلان شماره پیامک دهد تخفیف های فوق العاده و شرایط ویژه اختصاص می دهند!

در این آشفته بازار، در این شهر فرنگ، در این بیابان بی انتها که هر چه بیشتر حرکت می کنی ، هرچه بیشتر تلاش میکنی که راهی پیدا کنی ، بیشتر گمراه می شوی، فقط می توان یک بچه ی هفده هجده ساله را دید که هر لحظه نگران آینده خود است . هر لحظه مضطرب و هر لحظه نگران که آیا موفق می شود؟ آیا می تواند در آینده به واسطه یک رشته ی دانشگاهی خوب، شغل خوبی پیدا کند ؟ هر لحظه فریادهای کر کننده ی درون و بیرون که فلان کار را بکن، فلان کار را نکن، اگر این کار را نکنی قبول نمی شوی ، آینده ای نداری، بدبخت خواهی شد، نیازمند این و آن خواهی شد و .....

و در این آشفتگی ، در این منجلاب کثیف ، فقط اخلاق و ارزش های انسانی هستند که به یغما می روند، معلم است که دانش خود را می فروشد، موسسه تقویتی ست که به حیله و نیرنگ و بزرگنمایی متوسل می شود ، دوست است که به دوست خود دروغ میگوید که از او پیشی بگیرد ، استاد است که بذر بی اعتمادی بین دانش آموزانش می پراکند و در نهایت در نتیجه همه ی این ها هیولایی خلق می شود که روح انسانی را تباه می کند. محیط مسمومی خلق می شود که نسلی را به بار می آورد که دروغ گو ، منفعت طلب و خودخواه و افسرده و نادان است، نسلی که در سال های عبور از کودکی به بزرگسالی ، سال هایی بحرانی برای شکل گیری اخلاق و مهارت ها اجتماعی ، در اتاق خود محبوس بوده و پس از کنکور ناآگاه و بی اطلاع از کوچترین مهارت های اجتماعی ، وارد اجتماع می شوند.

امیدوارم بعد از خواندن مطالب بالا با خود فکر نکرده باشید که پس از این همه شکایت و گلایه  قصد دارم موسسات مختلف را محکوم کنم و یا به اصطلاح معلمان علم فروش را، یا این که بخواهم پدران و مادران را به باد انتقاد بکشم و یا رفتار دانش آموزان را سرزنش کنم.

نه، اشتباه نکنید!

این ها اگرچه همه باعث این شرایط هستند، ولی علت اصلی نیستند. موسسات آمادگی کنکور و استادان و مشاوران مختلف خود به خود و بی دلیل و فقط از روی حرص و طمع شکل نگرفته اند. هیچ پدر یا مادری نمی خواهد باعث رنجش فرزندش شود، نه تنها نمی خواهد بلکه هر کاری می کند تا در آسایش باشد. هیچ پدری یا مادری نخواسته که کنکور تنها راه سعادت فرزندش باشد، هیچ پدر یا مادری از روی عمد به فرزندش نمی گوید که دکتر و مهندس شو ولی در کنارش علاقه ات را هم ادامه بده و در نهایت باید بگویم که علت العلل و ریشه اصلی این معضل بزرگ در جای دیگری ست.

در کشوری که نه هنرمند، نه ورزشکار، نه محقق، نه کارگر، نه معلم ، نه کارمند، نه بازاری و نه ... از وضع اقتصادی مطلوبی برخوردار نباشد و دائم فرزندش را از شغل خود نهی بکند، در کشوری که استعداد های بیشماری در ورزش و هنر و ادب نادیده گرفته می شوند و در نهایت یا محکوم به فقر و سیه روزی می شوند یا مهاجرت کردن، چه راهی جز تحصیل در چند رشته خاص درآمدزا برای بقا می ماند؟ که البته جدیدا این چند رشته فقط به پزشکی و دندانپزشکی و داروسازی محدود شده اند و وضع مهندسین مملکت هم تعریفی ندارد.

در نتیجه کنکور می شود راه نجاتی برای بیش از نیم میلیون نوجوان و طبیعتا در این وضع غیر طبیعی که تقاضای جامعه برای قبولی در کنکور بالا می رود، سطح کنکور هر سال تغییر می کند ، نظام آموزشی تغییر می کند و طبیعتا در پاسخ به این نیاز جمعی ، مجموعه مشاوران و اساتید و موسسات پروارتر می شود ،دامنه گسترانی می کند و کم کم چیزی شکل می گیرد به نام مافیای کنکور.

و این تازه اول ماجراست ، پس از این با افراد مستعد و خلاقی رو به رو می شوید که علاقه و عشق شان به هنر و ادبیات و موسیقی و ورزش و ...  بود ولی جبرا ، بدون هیچ علاقه ای مهدنس و دکتر می شوند. بنابراین مملکت نه تنها از هنرمند و ورزشکار و متخصصان دیگر رشته ها محروم می شود ، بلکه پزشکان و مهندسانی بی علاقه و افسرده و حتی بی سواد تربیت می شوند.

طنز تلخ روزگار است که در شرایطی که کشور های دنیا توسعه ی بیشتری می یابند، و کم کم کنکور در این کشورها منسوخ می شود ، در ایران ، پر پر و بال تر هم می شود.

در پایان، می خواهم بگویم راه حل در آشنا کردن داش آموز ها با شغل های دیگر و سرزنش کردن آن ها از این که به خاطر حریص بودن خود را به آب و آتش می زنند تا یک رشته ی خوب قبول شوند کارساز نیست، راه حل در این نیست که بیایید در دبیرستان ها از سرگذشت کسانی که با خلاقیت خودشان کسب و کاری دست و پا کرده اند بگویید تا آن ها را مثلا به این کار تشویق کنید، راه حل در جای دیگری ست...

هومن مصباح ۳۱ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۴۶ ۱ ۴۳۸ درد دل ، انتقاد

نظرات (۱)

  • مسیح صدیق اردکانی
    پنجشنبه ۷ اسفند ۹۹ , ۱۲:۵۳

    یه معلم فیزیک داشتیم هر وقت ازش درمورد بدبختیای کنکور و مافیاش می پرسیدیم می گفت اینا همه ظاهر مشکله،اصل داستان جای دیگس.تا وقتی که تو این خاک اکثر مشاغل(به خصوص مشاغل مربوط به علوم انسانی)بازار کار ندارن کنکور هست،مافیاش هم هست و خواهد بود،شما سینماتیک تو حل کن؛حالا اینکه چرا این خاک از لحاظ تعادل شغلی ودرآمد به این بی تعادلی افتاده رو نه سوادشو دارم نه حوصله تفکر و تحقیق دربارش.

    حالا قال و قیل دنیا رو بیخیال،خود شما چی؟طعمه جبر این هیولا شدی یا نه؟

    • author avatar
      هومن مصباح
      ۷ اسفند ۹۹، ۱۶:۱۹
      سلام مسیح جان. 
      بله کاملا درست گفتن، هدف اصلی من هم از نوشتن این مطلب بیان این نکته بود . تا علت العلل این مشکلات حل نشه، تلاش برای جایگزین کردن کنکور یا کم کردن تاثیرش و جایگزین کردنش با معدل و کارای دیگه ، بی فایده ست. مثل اینه که یه سدی شکسته شده باشه و به جای این که بیان شکاف سد رو بپوشونن  یه سطلی بگیرن دستشون و آب جابه جا کنن.
      در مورد سوال آخرت هم باید بگم که قطعاجبر کنکور توی تصمیم گیریم تاثیر داشته ولی نه کاملا . 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">